دریاچه پایان ناخوش پارت۲

-نه
-خسته نباشی.
-یوناری، تویی؟
-اهم منم. بدون چتری خیلی عوض شدم؟
-آره خیلی
-تو هم با چتری خیلی خوشگل تر شدی!
-چه فایده ؟
-چرا . اینکه خیلی خوبه . همه دوستت دارن
-مشکل اینجاست که دوست ندارم مورد دید همه قرار بگیرم.
یوناری میدونست که منظور هیکاری چیه.
خب در اصل هیکاری دورگه کره ای و ژاپنی بوده و دید کره ای ها به ژاپنی که خیلی با دید به کره ای فرق داره.
همون موقع بود که معلم از راه رسید. گفت:دانش آموزان عزیز . این آخری سال شما توی مدرسه است. سال بعد به دانشگاه می روین. پس به نفع خودتونه که به بهترین شیوه درس بخونین که بتونین یک دانشگاه خوب قبول بشید . حالا دونه به دونه بیاین و خودتونو معرفی کنین.
هر کدوم از بچه ها آمدن و خودشونو معرفی کردن.نوبت به همون پسری که چشم هیکاری رو نجات داد رسید .
-سلام ، من لی هیون هستم . دانش آموز انتقالی. امیدوارم دوست های خوبی برای هم باشیم.
هیکاری براش سوال بود که چرا لی هیون جون اون رو نجات داد. ولی سعی کرد به لی هیون وابسته و صمیمی نشه . تاحدودی هم موفق شده بود.
بعد چند نفر نوبت هیکاری رسید.
-سلام . من هیکاری هستم . دورگه کره‌ای ژاپنی. امیدوارم امسال سال خوبی باشه.

زنگ مدرسه خورد و همه دانش آموزان مدرسه را ترک کردن.

هیکاری به خونه رسید ، ولی این دفعه مامان خونه بود. مامان پرسید :امروز روز اول مدرسه بود. خوب بود؟ با همکلاسی های سال پیشت دوباره هم کلاسی شدین؟
-آره
-امسال دانش آموز انتقالی که نداشتین؟
-چرا
-امیدوارم بهت آزار نرسونه
-چرا همه باید منو عظیت کنن؟چرا مامان و بابای من باید پولدار باشن که اینجور به من آزار برسونن؟ ای کاش من خوشگل نبودم و مامان و بابام پولدار نبودن و دورگه نبودم.
-هی دخترم ، همه دوست دارن جای تو باشن. باید شکر گذار باشی که تو همچین شرایطی هستی. اونجوری زود میتونی ازدواج کنی. میدونی ایم چقدر خوبه؟
-چه جوری بگم که از پسرا متنفرم و دوست ندارم ازدواج کنم؟
-باشه حالا بیا غذاتو بخور بعدا راجع بهش حرف میزنیم
-چرا مروز زود اومدی خونه؟
-امروز رو تعطیل کردم که بتونم برای روز اول مدرسه خودم غذا درست کنم.
-اهان . یعنی امروز خودت غذا درست کردی؟
-اره. تو مدرسه که غذا نخوردی ، نه؟
-نه ، احتمالا امسال فقط دوشنبه‌ها و سه شنبه ها و چهارشنبه ها غذا بدن.
-پس بیا غذاتو بخور


شرط پارت بعدی:
۲ تا فالو
۴تا لایک
۵تا کامنت
دیدگاه ها (۰)

آموزش دنس بزارم

دوتا کراش زنم دارن با هم حرف میزنن

۲۰۰ تایی نشدیم ولی گفتم یکم از داستان رو بذارم

یووو داستان جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط